ماجرای تیر خوردن رحیم صفوی در قیام ۲۹ بهمن تبریز
تاریخ انتشار: ۲۸ بهمن ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۷۷۲۴۹۹
به گزارش همشهریآنلاین، دامنه قیام مردم تبریز در ۲۹ بهمن به شهرها و استانهای دیگر هم کشیده میشد. سرلشگر سید رحیم صفوی که در روزهای حماسه مردم تبریز در سال ۱۳۵۶ در آن شهر حضور داشت در کتاب خاطرات خود با عنوان " از جنوب لبنان تا جنوب ایران " که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است میگوید: مردم تبریز روز بیست و نهم بهمن ماه سال ۱۳۵۶ که مصادف با چهلمین روز شهادت تنی چند از طلاب و مردم مبارز قم بود، شور و هیجان ویژهای داشتند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
مردم مسلمان و معتقد تبریز، در مقابل مسجد مزبور اجتماع کردند و قصد داشتند وارد مسجد شوند؛ ولی یکی از مأمورین شهربانی مداخله کرد و از ورود مردم به مسجد جلوگیری نمود. همین امر، موجب بروز درگیری شد. البته خود بنده در محل حضور نداشتم و با تنی چند از دوستان، سرگرم انجام برخی فعالیتهای سیاسی بودیم. بیشترین دوستان سیاسی من در تبریز اقامت داشتند و ما در آن روز، به منزل یکی از آنها رفته بودیم.
درگیری مردم با شهربانی بالا گرفت و سیل خروشان مردم باعث عقبنشینی قوای شهربانی شد. مردم خشمگین، اقدام به آتش زدن کافههای مشروبفروشی، سینماها و بانکها کردند و بعد از ظهر آن روز، شهر عملا در دست مردم بود. قوای ارتش هنوز وارد معرکه نشده بود. پادگان از واحد گردان یا لشکر بیبهره بود؛ لذا ناچار شدند از نیروهای آموزشی استفاده کنند.
من در روز ۲۹ بهمن به همراه دوستانم، درون یک ماشین پیکان نشسته بودیم و به سمت مقصد مورد نظرمان میرفتیم. من در جلو نشسته بودم. دوستانی که در آن مقطع، همراه من بودند، آنقدر که در خاطرم مانده است، شهید مهندس حمید سلیمی و سردار حسین علائی بودند. وقتی به خیابان «منصور» رسیدیم، یک ماشین متعلق به ساواک، مقابل ما پیچید و شروع به تیراندازی با کلت کرد. در همین حال، یک گلوله به پای چپ من اصابت کرد و خون جاری شد. دوستان، بلافاصله مرا به سمت بیمارستان پهلوی در جنب دانشگاه تبریز منتقل کردند.
در همین احوال، دوستان همراه من و انترنهای بیمارستان ـ دانشجویانی که مشغول گذراندن سال ششم پزشکی هستند ـ اطلاع دادند که ساواکیها وارد بیمارستان شدهاند و قصد دارند تا همه تیرخوردگان را دستگیر کنند. اینجا بود که مرا با همان لباس بیمارستان و به کمک آسانسور به زیرزمین بیمارستان منتقل کردند و از آنجا با یک دستگاه موتورسیکلت فراری دادند.
مرا به منزل مهندس رضا آیتاللهی که در آن زمان، رئیس کارخانه سیمان صوفیان تبریز بود، بردند. همسر ایشان که پزشک عمومی بود، پای مرا پانسمان کرد؛ ولی از عهده بیرون آوردن گلوله برنمیآمد. پای من هم به شدت ورم کرده بود و خونریزی داشت. به ناچار تا یک هفته در منزل ایشان بستری شدم. بعد از آن مرا به سمت تهران حرکت دادند.
در تهران وارد منزل یکی از دوستان دانشجو به نام مجیدی شدم و مدتی در آنجا اقامت داشتم. بعد به منزل حجتالاسلام حاج شیخ محمد آلاسحاق رفتم و یک ماه در خدمت ایشان بودم. در همین مدت آقای آلاسحاق، پزشک جراحی را به نزد من آورد تا گلوله را از پایم بیرون بیاورد. جراح مزبور هم عملش را با موفقیت انجام داد؛ گلوله را داخل باند گذاشت و به شوخی گفت: «این هم هدیه شاهنشاه به شما!».
چهار ـ پنج روز پس از قیام خونین تبریز، ساواک آذربایجان آدرس منزل ما را از طریق دانشگاه به دست آورد و به ساواک اصفهان اطلاع داد. آنها هم یک روز صبح زود به منزل ما واقع در محله خواجوی اصفهان یورش بردند.
برادرم سید محسن صفوی که بعدها در جنگ تحمیلی به فرماندهی قرارگاه صراطالمستقیم رسید و عاقبت هم شهید شد، با قد بلند و هیکل قویاش مقابل ساواکیها ایستاده بود و با خشم به آنها میگفت: «فلان فلان شدهها! چرا به خانه ما ریختهاید؟» ساواکیها بلافاصله، سیلی محکمی به گوش او نواخته و بعد مشغول تفتیش خانه شدند. خوشبختانه سراغ ضبط صوت و نوار حضرت امام که داخل آن بود، نرفتند. مقداری مواد منفجره هم در زیرزمین منزل نگهداری میکردیم که همان روز توسط یکی از دوستان به منزل ما آورده شده بود، توسط ساواکیها مصادره شد. نیروهای سازمان امنیت برادران مرا به اسامی سید سلمان و سید همایون، مورد ضرب و جرح قرار دادند و آنها را با خود به ساواک بردند.
این دو برادر هم با یکدیگر قرار گذاشتند که نقش بازی کنند؛ بدین ترتیب که سید همایون همه تقصیرها را به گردن سید سلمان بیندازد و سید سلمان هم بگوید: یکی از دوستان برادرم که من او را نمیشناسم، کیف سامسونت را آورد و گفت: این را به برادرت بده!
در آن ایام، رئیس ساواک اصفهان، سروانی بود به نام «نادری» که پدرم را برای بازجویی به نزد او برده بودند و او با اهانت بسیار به پدرم گفته بود: «باید هر طور شده، پسرتان را پیدا کنید!» پدرم از روی سادگی گفته بود: «پسرم، جوان خوبی است؛ قرآنخوان است و نمازش ترک نمیشود. فقط دنبال یک شغل درست و حسابی میگردد.» سروان نادری گفته بود : اگر پسرت خودش را معرفی کند، ما حاضریم او را به خارج بفرستیم و شغل آبرومندانهای برای او تهیه کنیم.
واقعیت امر این بود که ما تنها نقش بازی میکردیم و من به شکل صوری، به تعدادی از شرکتهای مهندسی و زمینشناسی مراجعه کرده بودم و کارتهایی از آنها گرفته و برای پدرم پست کرده بودم که ضمیمه پرونده من در ساواک شد. به هر تقدیر من به اتفاق برادرانم، آنقدر خوب صحنهسازی کرده بودیم که حتی پدرم متوجه نشد که من در قضیه تبریز تیر خوردهام و به شهرهای مختلف رفتهام. مادرم هم در قید حیات نبود. پدرم البته از مخالفت ما با شاه و دستگاه باخبر بود؛ چون در خلال صحبتهایی که در منزل میشد، ما مجبور بودیم حرف دلمان را بزنیم و از امام طرفداری کنیم؛ اما پدرم از جزئیات مبارزه ما اطلاعی نداشت.
کد خبر 833029 منبع: فارس برچسبها دفاع - سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران رحیم صفویمنبع: همشهری آنلاین
کلیدواژه: دفاع سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران رحیم صفوی ساواکی ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۷۷۲۴۹۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
۲ کتاب مناسب مداحان و منبریها در راه نمایشگاه
سعید نسیمی، شاعر و نویسنده کتب «مصباحالذاکر» و «جرعه؛ قیام عاشورا، نگاهی دیگر» در گفتوگویی از عرضه این کتابها در سی و پنجمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران خبر داد و گفت: هر دوی این کتابها در حوزه عاشورایی و عاشوراپژوهی است.
این نویسنده ادامه داد: کتاب «مصباحالذاکر» برای اهل تبلیغ یعنی افرادی مانند مداحان، سخنرانان، شاعران آیینی، نغمهسرایان و فعالان رسانهای میتواند مفید باشد. کتاب «جرعه؛ قیام عاشورا، نگاهی دیگر» هم به بحثهای تاریخی میپردازد.
وی افزود: مطالعه این کتابها باعث ارتقاء سطح دانش و دانایی افراد مبلّغ میشود. این دو کتاب را انتشارات «آرام دل» منتشر میکند و قرار است به نمایشگاه کتاب امسال برسد.
بخشی از کتاب «مصباحالذاکر» را میخوانیم:
برای تبلیغ نهضت عاشورا، باید در فرم و محتوای مجالس، از شیوههای صحیح استفاده کرد. اینجاست که رسالت نوکری فراتر از گرفتن اشک از مستمعین (که قطعا فی نفسه امر مقدسی است) تعریف میشود. این امر که مطالبه علما و مراجع عظام است، میسر نیست مگر با ارتقاء سطح دانش مداحی از طریق مطالعه متون معتبر.
کتاب حاضر مجموعهای است در عین جامعیت، خلاصه و فشرده برای استفاده سخنرانان، شاعران، مداحان و آن دسته از اهل تبلیغ که امکان یا فرصت بررسی منابع متعدد و پرحجم را ندارند و یا با وجود مطالعات قبلی، نسبت به مرور مطالب برای استفاده در مجالس احساس نیاز میکنند.
بخشی از کتاب «جرعه؛ قیام عاشورا، نگاهی دیگر» را میخوانیم:
اگر خواص در پیچ تاریخی سقیفه به وظیفه خود عمل میکردند و امیرالمومنین (علیه السلام) را تنها نمیگذاشتند، اگر مسلمین در جمل و صفین و نهروان علی شناس بودند و تیغ بر امام مفترض الطاعه نمیکشیدند، اگر قرآن ناطق را به کاغذ و مرکبهای بر نیزه خدعه برافراشته نمیفروختند، دشمنان قسم خورده اسلام، سر حسین بن علی (علیه السلام) که نه، سر اسلام مجسم را بر نیزه نمیزدند و پای آن پایکوبی نکرده و با جام شراب لعبت هاشم فی البدر نمیخواندند.
و اما امروز... امروز هم اندکی غفلت، بیبصیرتی، دنیا طلبی و انفعال، و در یک کلام فاصله از خط ولایت، کافی است که یزیدیان زمان عاشورایی دیگر رقم بزنند.